Wednesday, June 01, 2005

ادامه

خوب تو این پست یه کم بیشتر با اون آشنا می شیم تا شما بتونین دلایل عکس العمل های اونو در مقابل حوادث مختلف درک کنین .
اول اینکه ما تصمیم گرفتیم برای اون یه اسم انتخاب کنیم . از این به بعد اسم اونو می گذاریم مهراب ( مهراب در اصل یه پسر که تو غرب تهران زندگی می کنه و ماما نش آموزشگاه قالی بافی داره و همه کسانی که اونو می شناسن معتقدند او فرد بر جسته ایه ) .
خوب داشتم در باره اون یا همون مهراب می گفتم. همونجور که تو پست قبلی گفتم مهراب یه کم با بقیه فرق داره به این صورت که معمولا در مقابل مشکلات وای می سه ولی نه مثل بقیه . به نظر مهراب هر مشکل یه فرصته . یه فرصت که باید ازش استفاده کنه تا به خودش و دنیا ثابت کنه از همه بهتره .البته اون همیشه موفق نمی شه ولی اونقدر مغروره که هیچ وقت حاضر نیست قبول کنه سکشت خورده ( البته این خصلت بعدا خیلی بدردش خواهد خورد ) .الیته محراب یه خصوصیات خوبی هم داره . اون وقتی یه آدم کور می بینه دلش به حالش می سوزه . اون وقتی یه دختر ( یا زن ) بد کاره می بینه آرزو می کنه ای کاش می تونست به اون کمک کنه . اگه یه روزی یکی بهش محبت کنه تمام سعی اش رو می کنه جبران کنه ( البته معمولا این قضیه نتیجه عکس میده)


خوب بذارید چند تا شخصیت جدید وارد داستان ما بشن اولی دوست مهراب که اسمش رو می گذاریم م.ت .
م.ت پسر خوبیه و یک سال هم از مهراب بزگتره . اون اصولا خیر و صلاح مهراب رو می خواد ولی محراب بهش گوش نمی کنه و نمام سعی ش رو می کنه تا اونو بپیچونه . ولی معمولا پشیمون میشه ( مهراب در مورد پی چوندن بقیه پشیمون نمی شه چون معمولا حقه شونه ) . مهراب بر خلاف پسر های هم سن و سالش دوست دختر نداره ( البته من می دونم دلش می خواد داشته باشه ) ولی چون کتاب های نیتچه و مارکس می خونه در شاءنش نمی بینه بزبون بیاره آخه اون خیلی روشنفکره .