Wednesday, June 15, 2005

تولدت مبارک ارنستو




مکان : پارک دم خونه ی م.ت
شخصیتها : مهراب . م.ت . سپهر . عرفان


خوب با شروع تابستون این 4 پسر طبق معمول در اثر فشار بی کاری با هم یه جا جمع شدن تا یه کاری بکنن .

عرفان : بچه ها بیاین برای اینکه ورزش هم کرده باشیم صبح ها ساعت چهار و نیم برویم بدووییم تا 8 .
م.ت : ها!! چی !! من ساعت 11 تازه از خواب پا می شم
سپهر : منم مشکلی با بیدار شدنش ندارم ولی خوب احتمالا نمی تونم بیام

در همین حال مهراب که داره یه جای دیگه سیر می کنه یه دفه داد می زنه :

- بچه ها راستی امروز تولد ارنستو چگوارا است . بیایید به تبعیت از اون یه کار انقلابی بکنیم .

عرفان : کی ؟ تولد کیه ؟
مهراب : چه گوارا
سپهر : بازیکن تیم ملی شیلی ؟
م.ت : نه بابا . چه گوارا تا اون جا من یادمه یه آدمی بوده که سیگار برگ کوبایی می کشیده .
مهراب : خوب همینم خوبه . ببینین بچه ها . چه گوارا یه نفر بوده که تو آرژانتین به دنیا اومده و در چند تا کشور مثل کوبا و بولیوی به طور نا تمام ) باعث انقلاب شده .
م.ت : خوب این چه ربطی به ما داره ؟

در همین حال سپهر داره برای عرفان راجع به فیلمی که دیشب تو مولتی ویژن ( شبکه ای بیگانه در آنسوی آبها ) دیده حرف می زنه .

سپهر : آقا یک فیلمی بود خوف . مثبت شونزده بود . خونه ما هم کسی نبود . کلی حال کردم

مهراب : هوی . دارم با شماها حرف می زنم .

بعد مهراب با خودش می گه : ولش کن بابا اینارو .. اینا به درد این حرف ها نمی خورن .
سپهر : حالا بالاخره چی کار کنیم ؟
م.ت : ............( در اینجا م.ت چیزی راجع به نخ و هوا گفت که قابل ذکر نیست